برخی از توانایی های ما
مقدمه
بشیر صبا بانگ برآورد که آمده ایم تا طرحی نو بر اندازیم

بشیر صبا بانگ برآورد که آمده ایم تا طرحی نو بر اندازیم
خلق پرسیدند:که هستی؟ گفت:مسلمانم ،پیامبرم مهربانیت و هنرش اهلی کردن دلها. گفتند؟دیگر چه داری؟ گفت ایرانیم،تاریخم آمیخته گشته با هنر و فرهنگی ناب که رشک عالمیان است. گفتند از دانش این روزگار چه می دانی؟ گفت:اسلامیت را با هنر و فرهنگ ایرانیم در آمیختم تا چراغ راهم باشد.
در ظلمات این روزگار تا دانش های نوین را آنچنان که انسان ساز است بیاموزم و این چنین می توان در عرصه فرهنگ و هنر با چراغ اسلامیت و ایرانیت و تسلط بر دانش نوین از پس کارهای بزرگ برآمد. خلق چون این شنیدند بشیر صبا را به میان خود دعوت نمودند و او را گفتند:حال از خودت برای ما بیشتر بگو…

پروژه های انجام شده
فرهنگی و هنری
رسانه
تبلیغات
اتاق فکر
افتخار همکاری با










گزیده ای از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با هنرمندان
آنچه که مجموعاَ به نظرم می رسد عرض کنم ، این است که مسئله هنر و هنرمند جزو مسائلی است که هم ظریف است ، هم به شدت حساس و دقیق است و مرز های دشواری در این زمینه وجود دارد . اگر ما به این مرز ها بی توجه باشیم ، ممکن است خطا کنیم و بر خلاف آنچه که شایسته است عمل نمائیم ، البته این مربوط به ماست . سخن درباره مرزهایی که هنرمند باید رعایت کند نیست ، آن ماجرای دیگری است. ما که با مسئله هنر و هنرمند ، با این موضوع مهم در اداره کشور ، مواجهیم باید مرز ها را درست بشناسیم تا بتوانیم درست قضاوت کنیم ، و بر اساس قضاوت عمل نمائیم .
البته هر هنرمندى به تنهايى يك دنياست و اين خاصيتِ هنرى است كه در وجود اوست. اگر انسان فرصت مىكرد تا غمگسارانه پاى دل هنرمندان بنشيند، دنياى عجيب و زيبايى مىديد؛ آميختهاى از غمها و شاديها؛ آرزوها و نگرانيها و آرمانها؛ ولى متأسّفانه اين مجال وجود ندارد. يكى از دوستان از هنر به عنوان جواهر سفيد تعبير كردند. آرى؛ هنر گوهر بسيار گرانبهايى است كه ارزش و گرانبهايىِ آن فقط بدين جهت نيست كه دلها و چشمهايى را به خود جذب مىكند – خيلى از چيزهايى كه هنرى نيست، ممكن است چشمها و دلهايى را به خود جذب كند – نه، اين يك موهبت و عطيه الهى است. حقيقت هنر – هر نوع هنرى – يك عطيّه الهى است. اگرچه بُروز هنر در چگونگىِ تبيين است، اما اين، همه حقيقت هنر نيست؛ پيش از تبيين، يك ادراك و احساس هنرى وجود دارد و نكته اصلى آنجاست. بعد از آن كه يك زيبايى، يك ظرافت و يك حقيقت ادراك شد، از آن هزار نكته باريكتر ز مو كه گاهى آدمهاى غير هنرمند نمىتوانند يك نكتهاش را هم درك كنند، هنرمند با همان روح هنرى و با آن چراغ هنر كه در درون او برافروخته شده است، ظرايف و دقايق و حقايقى را ابراز مىكند. اين مىشود هنر واقعى و حقيقى كه ناشى از يك ادراك و يك بازتاب و يك تبيين است.